شاهان...

ساخت وبلاگ

من ادم سنگدلی نیستم

همیشه احساساتمو تو خودم خفه کردم که

حال بقیه رو خراب تر نکنم

اونموقع که نامزدیم بهم خورد تنهایی گریه میکردم

وقتی فهمیدیم بابا قلبش مشکل پیدا کرده و فقط

۱ سوم قلبش کار میکنه  و هر روز و هر روز امبولانس

جلو در خونه بود دکتر میگفت دوماه بیشتر زنده نمیمونه

من تو خونه نقش ادم قوی رو بازی میکردم

گریه هام تنهایی بود تا روحیه خانواده رو خراب تر نکنم

وقتی رفتم تو بهزیستی جسم و روحم هر روز داغون تر

میشد گریه هام تنهایی بود 

شایان سرطان گرفت دکتر جوابش کرد من قلبم داشت میترکید 

ولی گریه نمیکردم مامان و دلدادی میدادم که شایان خوب میشه

پیش شایانم یه جوری رفتار میکردم که تو هیچیت نیس و

قراره  همه چی به زودی درست شه

من تنهایی قلبم تو اتیش بود ....

درد الانمون خیلی بزرگه اونقدر بزرگه که تو ذهن نمیگنجه...

شایان و مریم یه طرف داستانن که دارن میسوزن

مامان که هیچ جوره سعی نمیکنه خودشو کنترل کنه و

گریه هاش تموم نمیشه یه طرف دیگه داستان

اون بچه ای که تو عذابه یه طرف دیگه

من دیگه نمیتونم نقش ادم قوی رو بازی کنم

طاقت ندارم شایان و مریم و ببینم

نمیتونم مامان و کنترل کنم 

بابا با اون وضع قلبش داره داغون میشه

من نمیدونم چیکار باید بکنم....

م.ر .ت.ض.ی...
ما را در سایت م.ر .ت.ض.ی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2khayatbashie بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 13:35