دوراهی

ساخت وبلاگ

سلووم

  این سلوم دادن منم شده یه داستان بعضی وقتا که ناراحتم

و میخوام پست بزارم میگم یعنی الان باید بنویسم سلوم یاا سلوووووم یا سلام؟

الان ناراحتم

یه جور بد

هنوز کارا درست نشده دیشب رفتم پیش صاحبکاره گفتم اگه قرار نیس کار اینجا

راه بیوفته من برم دنبال یه کار دیگه گفت دست من نیس که ولی 90درصد اخر هفته ی دیگه

کار برش میزنیم میگم خب یه کم از حسابمو بده میگه فعلا موجودی نداریم...

شدیدا کسل و بهم ریخته م

با مرتضی هم همه چی تقریبا خوبه تقریبا که نه کلا خوبه

میگیم میخندیم من هی غر میزنم و غر میزنم و غر میزنم اونم هی هیچی نمیگه و

میخنده!

این خودش کلیه !یکی از ویژگی هایی که دوست داشتم طرف مقابلم داشته باشه

همینه چون!پریروز با سونیا تو اون سرما رفتیم امامزاده اسماعیل

نفری یه پیتزای بزرگ سفارش دادیم اومدیم نشستیم تو حیاط تو. اون سوز و

سرما پیتزا خوردیم!یه همچین دیوونه هایی هستیم ما!

دیگه نشسته بودیم که مرتضی زنگ زد وسط حرف زدنمون  یه گربه با سرعت اومد

 سمت من منم یه جییییغی زدم که مرتضی اونور ترسیده بود بهش که

گفتم گربه بود دوساعت داشت میخندید!

فرداشم با مامان رفتیم شهریار یه کم پارچه احتیاج داشتیم که دیدم پارچ های ارزون زیاد

داره چندمتری از هرکدوم خریدیم که بیاریم اینجا یه کم بیشتر بفروشیم

خیلی پارچه های خوشگلی گرفتیم یه پارچه مانتویی طوسی رنگ گرفتیم که

خیلی لخت و قشنگه شاید یکی ازش واسه خودم بدوزم.

چندروزی هم هست دارم سریال شبهای برره رو دانلود میکنم و همگی میبینم

ماکلا سریالای  تلوزیون و دوساله نگاه نمیکنیم سریالای قدیمی باز باحال تر بودن

الانیا که همشون چرت وپرته

خلاصه هرشب داریم چندقسمت میبینیم اونوقت میدونید این وسط من  چی

دلم خواسته؟

یه ادم مثل کیانوش!

اینقدر که سحر ناز غرمیزنه و بداخلاقه من همش یاد خودم میوفتم!

بعدش اونقدر این کیانوش اروم و خوبه ادم دلش یکی از این کیانوشا میخواد خب!

بهنام که کلا مثل کیوون بود مرتضی هم ته تهش مثل شیرفرهاده با لیلون!

خخخخ!دیوونه شدم کلا!

دیروز رفتم مغازه مامان بهش کمک کنم راجع به مرتضی حرف میزد

غیر مستقیم میگفت اگه دوستی باهاش بهم بزن من حاضرم بمریم ولی اون دامادم نشه!

میگفت وقتتو بااین هدر نده گفتم مامان خییلی هم پسرخوبیه

کلی بدو بیراه به من و مرتضی گفت :(

بعدشم گفت خودم میکشم نمیذارم زن اون شی!بهش میگم چه تهدید مسخره ای

کی تاحالا خودکشی کرده که دخترش زن اونی که دوست داره نشه؟؟؟/

بهم میگه خفه شو برو از جلو چشمام نبینمت!

این شده زندگی من دیگه!

دیشب بهنام به خط قبلیم پیام داد میگفت دوستت دارم میگفت

دلم واست تنگ شده

گفتم بهنام الان دیگه؟؟

میگه من همه تلاشمو کردم ولی نتونستم

گفتم خب حالا دیگه شده پس برو دنبال زندگیت

اینقدر پیام داد و پیام داد

که داشتم از بغض میمردم

بهنام هم خودشو بدبخت کرد هم منو

خطه رو باز خاموش کردم گذاشتمش کنار

نگید چرا روشنش کرده بودی

خطم قطعه مجبورم یه خط بندازم تو گوشی که اگه کارم داشتن زنگ بزنن

وسط اون بغض اعصاب خوردی مرتضی زنگ زد

اینقدر گفت چی شده

که من بعضم ترکید....

خیلی بده که به خاطر نامزد سابقت پیش دوست پسرت گریه کنی

دیگه هرچی گفت چی شده هیچی نگفتم و فقط گفتم حوصله ندارم و دلم گرفته

بیچاره اون

دلم واسه اونم میسوزه

الان بهم زنگ زد و گفت سرکاره و حالمو پرسید

طفلکی..

 

 

م.ر .ت.ض.ی...
ما را در سایت م.ر .ت.ض.ی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2khayatbashie بازدید : 187 تاريخ : جمعه 1 بهمن 1395 ساعت: 3:06